سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مهر آریایی

هرگز نخواب کوروش ، دارا جهان ندارد. سارا زبان ندارد ، رستم در این هیاهو گرز گران ندارد. روز وداع خورشید ، زاینده رود خشکید. زیرا دل سپاهان ، نقش جهان ندارد. بر نام پارس دریا ، نامی دگر نهادند ، گویی که آرش ما ، تیرو کمان ندارد. دریای مازنی ها ، بر کام دیگران شد. دارا کجای کاری ؟ دزدان سر زمینت ، بر بیستون نوشتند ، اینجا خدا ندارد ! هرگز نخواب کوروش ، ای مهر آریائئ بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد


حس غریب

یک حس غریب حسی که مرا با تمام وجود به سمت رویایی بس شگفت انگیز سوق می داد رویای زیبایی که تمام تلخی های زندگی را از یادم می برد..

زندگی هرگز شیرین نخواهد شد!!!... بیزارم از دل مشغولی های بی پایان.......

می گویند زیباترین لحظه ای که در زندگی هر کسی اتفاق می افتد تولد است اما این تولد به چه بهایی است؟.. بهایی که برای پرداخت آن باید عمرمان را بپردازیم

در زمان کودکی زندگی را در شکلات می دیدم و فکر می کردم زندگی به همان اندازه خوشمزه و لذت بخش است...

در نوجوانی زندگی را در درس و علم اندوزی دیدم و فکر می کردم زندگی در دانش خلاصه می شود.....

اما الان که درس جوانی هستم سنی که تاج های زیبای از فرح و شکوه بر سر دارم و سنی که با بال های رها در آسمان رویاهایم اوج می گیرم زندگی را در عشق می بینم...

اما نتوانستم و نمی توانم عاشق واقعی را بیابم. به قول دکتر شریعتی روزگار رسم بدی دارد..

کسی که عاشق توست تو اورا دوست نداری کسی که تو او را دوست داری او تورا دوست ندارد و کسانی که عاشق هم هستند به هم نمی رسند...


این است رسم روزگار ننگین ما..... افسوس و آه ....

سرانجام عشق نفرت و سرانجام دوستی جدایست اگر همه ما محکوم به نفرت و جدایی هستیم چرا عاشق یا دوست می شویم؟؟؟

می خواهم بهترین باشم و می خواهم رسم نو را بنا کنم رسمی که زنده کنم انسانیت مرده را....

تا کنون که موفق نبوده ام اما برای رسیدن به موفقیت مبارزه می کنم ...

 

در راه باید شکست خورد تا بتوان پیروز شد

گاه باید گریست تا بتوان لبخند زد

گاه باید زمین خورد تا بتوان راه رفت

من قدر دان تمام لحظه هایی هستم که شکست را تجربه کردم اما همه تجربه ها برایم لذت بخش نبود

گاه که به قلبم می نگرم ترک هایی را می بینم که یاد آور تلخ و دردآورترین تجربه هایم است.....

آموختم که اگر روزی جام رویاهایم شکست هراس به دل راه ندهم چون رویایی چنین شکستنی اسان نیز پیوند می خورد..

 

 

 

                               ******یاسمن*****  


 



متولد پاییزم اما ....

متولد پاییزم اما از پاییز بیزارم.

خزان مرا یاد آور غم ها و غصه هایی است که مرا اسیر خود می کند.

گاه که هوای دلم ابری و چشم هایم بارانی ست خواهان بهارم بهاری که مرا مست زیبایی و لحظه های رویایی خود می کند.

کاش در بهار متولد می شدم و در تابستان به اوج گرمای وجود می رسیدم. خزان برایم دلگیر است. خزان این بهار عاشق شده مرا یاد آور جدایی هاست و من از جدایی متنفرم.

کاش مرا می فهمیدند کاش صدای مرا می شنیدند کاش صدای تپش های قلبم را احساس می گردند کاش از نگاهم حرف هایم را می خواندند

کاش می توانستم به قلبم بیاموزم که هر کسی لایق او نیست اما افسوس که نمی خواهد حرف مرا بفهمد...

خود را آراست به زیبایی های دنیایی و خودرا در ویترین زیبا به نمایش گذاشت اما خریداری نداشت بهایش را پایین آورد. من نمی توانستم کاری بکنم و فقط تماشاگر نادانی و جاهلی قلبم بودم...

دیگر خبری از آن قلب زیبا نبود شکست پشت شکست . آن بلور زیبا و از جنس شیشه ناب و خالص اکنون ترکی برداشته به وسعت تمام دلتنگیهایم....

 

دلتنگم و دیگر هیچ.....!!!!!!

 

              

                *********یاسمن**********