یک حس غریب حسی که مرا با تمام وجود به سمت رویایی بس شگفت انگیز سوق می داد رویای زیبایی که تمام تلخی های زندگی را از یادم می برد..
زندگی هرگز شیرین نخواهد شد!!!... بیزارم از دل مشغولی های بی پایان.......
می گویند زیباترین لحظه ای که در زندگی هر کسی اتفاق می افتد تولد است اما این تولد به چه بهایی است؟.. بهایی که برای پرداخت آن باید عمرمان را بپردازیم
در زمان کودکی زندگی را در شکلات می دیدم و فکر می کردم زندگی به همان اندازه خوشمزه و لذت بخش است...
در نوجوانی زندگی را در درس و علم اندوزی دیدم و فکر می کردم زندگی در دانش خلاصه می شود.....
اما الان که درس جوانی هستم سنی که تاج های زیبای از فرح و شکوه بر سر دارم و سنی که با بال های رها در آسمان رویاهایم اوج می گیرم زندگی را در عشق می بینم...
اما نتوانستم و نمی توانم عاشق واقعی را بیابم. به قول دکتر شریعتی روزگار رسم بدی دارد..
کسی که عاشق توست تو اورا دوست نداری کسی که تو او را دوست داری او تورا دوست ندارد و کسانی که عاشق هم هستند به هم نمی رسند...
این است رسم روزگار ننگین ما..... افسوس و آه ....
سرانجام عشق نفرت و سرانجام دوستی جدایست اگر همه ما محکوم به نفرت و جدایی هستیم چرا عاشق یا دوست می شویم؟؟؟
می خواهم بهترین باشم و می خواهم رسم نو را بنا کنم رسمی که زنده کنم انسانیت مرده را....
تا کنون که موفق نبوده ام اما برای رسیدن به موفقیت مبارزه می کنم ...
در راه باید شکست خورد تا بتوان پیروز شد
گاه باید گریست تا بتوان لبخند زد
گاه باید زمین خورد تا بتوان راه رفت
من قدر دان تمام لحظه هایی هستم که شکست را تجربه کردم اما همه تجربه ها برایم لذت بخش نبود
گاه که به قلبم می نگرم ترک هایی را می بینم که یاد آور تلخ و دردآورترین تجربه هایم است.....
آموختم که اگر روزی جام رویاهایم شکست هراس به دل راه ندهم چون رویایی چنین شکستنی اسان نیز پیوند می خورد..
******یاسمن*****